اگر رویای سفر داری به تصور مردمان نیاندیش.. سفر کن!
پیرمرد به جوان گفت: چرا گوسفندبانی می کنی؟
جوان پاسخ داد: چون سفر را دوست دارم..
پیرمرد به فروشنده ذرت بو داده ای با چرخ دستی سرخ رنگش اشاره کرد که در گوشه ای ایستاده بود. آن ذرت فروش هم از کودکی همواره آرزوی سفر داشته، اما ترجیح داد یک چرخ دستی ذرت بوداده بخرد و سالها پول جمع کند و وقتی پیر شد یک ماه به آفریقا برود. هرگز نمی فهمد که آدم هرلحظه امکان تحقق بخشیدن به رویایش را دارد..
ذرت فروش از چوپان معتبرتر است. خانه ای دارند، اما چوپان ها در فضای باز می خوابند. مردم ترجیح میدهند دخترشان را به ذرت فروش ها بدهند تا به چوپان ها.. و سرانجام اینگونه است که تصور مردم درباره ذرت فروش ها و چوپان ها، مهمتر از رویاهای ذرت فروش ها و چوپانان ها می شود !
“گزیده ای از کتاب کیمیاگر پائولو کوئیلو”
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۲/۰۷/۰۹ ساعت 17:56 توسط هیئت مرکزی
|